دست نوشته های جسته گریخته من

ساخت وبلاگ

امکانات وب

و اما بیست و نه سالگی!جایی که شبیه به هیچ سن و سال دیگری نیست! (حداقل تا به الان)جایی که زمان را در حال فرار،گذشته را پر از تکرار،مغز درگیر سیل افکار،دل، بی حوصله تر از هربار!روبرو پر از مشغله و کارو خود را...ایستاده در مسیری پر غبار! میبینیغروب نارنجی خورشیدبارانی که بر شیشه بارید،فلان موزیک خاطره انگیزخش خش برگهای پاییز،کافه های شلوغشعرهای فروغهیچکدام!هیچکدام از این ترکیب‌های وصفی و اضافی! آن معانی سابق را ندارند..تو مانده ایو دلی که به اندازه کافی تنگ نشد!تو مانده ایو اصرارهایی که نکردیجاده هایی که نرفتیحرف‌هایی که نزدیو شعرهایی که نگفتی!چرا که دیگرموسیقی ذهنت آنقدر شاد نیست که کلمات را به رقص درآورد!و دلت به این آسانی ها برای چیزی یا کسی تنگ نمیشودکسی؟؟اصلا چه کسی؟..آهاااای بیست و نه سالگیمن آمدم هااا!سربه‌زیر اما با اراده ترساکت اما رک و بی پرواترساده اما جسورترو کمی سرد!اما پراشتیاق تر از همیشه... + تاریخ : ۱۴۰۰/۰۵/۲۱ به قلم : رضـــا | دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mfranklya بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:51

اینجا بهم یادآوری میکنه

که یه روزایی

ما دلی داشتیم ...

شِت!

پ ن: کسی اینجا هست؟؟؟ (تصور میکنم ورودی یه خونه خیلی متروک با درو پنجره های شکسته وایسادم دارم داد میزنم ...)

+ تاریخ : ۱۳۹۹/۰۷/۰۶ به قلم : رضـــا |
دست نوشته های جسته گریخته من...
ما را در سایت دست نوشته های جسته گریخته من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mfranklya بازدید : 123 تاريخ : شنبه 14 فروردين 1400 ساعت: 13:58